ترجیح میدم یک استارتاپ “کامل” داشته باشم تا یک استارتاپ “خوب”

چند وقت پیش به یک جمله از کارل گوستا یونگ(روانپزشک برجسته) برخوردم که گفت:

ترجیح میدم کامل باشم تا خوب

جمله ای که در ابتدا کنار بسیاری دیگر از جمله های انگیزشی قرار میگیرد، شاید با کمی تامل(و شناخت جناب یونگ)، نتوان ساده از از آن رد شد. یونگ را یونگشناسان(و نه من!) بهتر از هر شخصه دیگری می شناسند و می دانند صحبت های او به این راحتی قابل گذر نیست.

جالب اینجاست که یونگ در این صحبت، خوب بودن را به صورت دقیق در مقابل کامل بودن قرار نمیدهد و در عین حال تاکید میکند که این دو لازم و ملزوم یکدیگر نیستند. انسان میتواند کامل باشد ولی خوب نباشد. برای درک این جمله کافیست بزرگان جهان(از هر لحاظ) را مشاهده کنیم. آن ها لزوما(برای همه آدم های اطرافشان)، انسان های خوبی نبوده اند. چون اساساً، خوب بودن، معیاریست که انسان ها برای دیگر انسان ها قائل می شوند ولی کامل بودن، چیزی فراتر از تصویر انسان از هم نوع خودش است. چیزی که شاید در روانشاسی یونگ به ایگوگاد معروف است.

حالا ارتباطش با استارتاپ ها چیست؟
نمیدانم چرا، ولی ذهن من این دو را به یکدیگر ارتباط داد. برای کوتاه شدن بحث سعی میکنم چند مثال از یک استارتاپ خوب، در مقابل یک استارتاپ کامل از منظر خودم، بیاورم.

استارتاپ خوب، استارتاپیست که تابع جمعی از انسان هاست. یعنی کلیشه وار برخورد میکند. مثل فیلم های کلیشه ای(که ممکن است خوب باشند یا بد – ولی کلیشه اند)، تابع نگاه های جامعه است. معمولا مصاحبه های متعدد از بنیانگذاران این استارتاپ ها در رسانه های مختلف دیده می شود، و از آن ها در رسانه ها به عنوان کارآفرینان موفق یاد می شود. به نوعی این افراد، در جمع های مختلف کارآفرینی به صورت مستمر حضور دارند و به قول جناب شعبانعلی(محمدرضا)، هر روز در حال انتقال تجربه های کارآفرینی خود به دیگران(حال از طریق کنفرانس یا شبکه های اجتماعی یا…) هستند. توجه داشته باشید که ممکن است این استارتاپ استارتاپ کاملی هم باشد و یک چالش واقعی را هم حل کرده باشد(و در عین حال از نگاه برخی انسان ها خوب هم باشد)

در مقابل، استارتاپ کامل(و نه لزوما خوب) به دنبال حل چالش های واقعی از طریق یک کسب و کار(با مدلی مانند استارتاپ) است. یعنی بیشتر از اینکه به فکر کارآفرینی(و تبعات خوب شخصی یا گروهی آن) باشد، به فکر حل یک چالش(و ارزش آفرینی) است. ممکن است بنیان گذاران این استارت آپ هیچ کجا اسم و رسم خاصی نداشته باشند یا خیلی از افراد اصلا نام این موسسان را نشنیده باشند. چون شاید اصلا فرصت مصاحبه را ندارند. آن ها تمرکز خود را بر روی هدف گذاشته اند و میدانند که تا چالشی را حل نکنند، نمیتوانند به نمایش برسند. در واقع حوزه نمایش(یا همان SHOW OFF) باید بعد از حل یک چالش باشد، نه قبل از آن.

چیزی که شاید دام بزرگ این حوزه نیز باشد. یعنی منِ کارآفرین، نباید به خاطر چند مصاحبه یا کنفرانس یا… به این توهم برسم که چالشی را حل کرده ام. من وقتی چالش را حل میکنم که واقعا(و با دیدگاهی سطح بالا) یک مسئله از مسائل این جهان(در درون خودم یا بیرون از آن – کوچک یا بزرگ) حل کرده باشم. حال ممکن است دیگران به خاطر آن مرا تحسین کنند(که در نگاه آن ها استارتاپ یک استارتاپ خوب هم هست)، یا نه!

برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0